غزلی دیگر از حسن سعیدی خادم خالدی
سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۱۴ ب.ظ
گفتی که در این روزهایت سخت ویرانی
کابوس میبینی و در خوابت پریشانی
ای شاعر گل واژههای ناب و خوش آهنگ
در شعرهایت حس ناب و خوب و بارانی
حاشا که در قاموس تو باشد خطایی لیک
با این همه عصمت نگو محتاج تاوانی
یک کاروان احساس نابی در مسیر عشق
چاهی پر از آب خنک در راه کنعانی
نام و نشانت را نمیپرسم که میدانم
نام و نشان داری ز عشق ای درّ سامانی
سهم تو از این زندگانی طبع چون آب است
سهم من از تو هیچ آیا فکر جبرانی
پیکر تراشیده ز تو پیکر تراش دهر
همچون ونوس مشرقی ای گوهر کانی
خون میچکد از چشمهایم جای اشک اینک
ایمان و دین و عقل و هوشم باد ارزانی
ارزانی احساس ناب و جوشش مهرت
کردم همه ایمان خود را ای بت ثانی
طاعون مهرت سخت در جانم فتاد اما
من را نسوزان ای سراپا مهر ربّانی
- ۰۲/۱۲/۱۵