قلاقیچه شعر نوقی
شعر نوقی ! ه
اهل خالدآبادم
روزگارم بد نیست
پیشه ام کفاشیست!
پنتیوم ۴ دارم ! کار من چت بازیست!
با همه گپ می زنم
ازخودم می گویم...اِی ،اِس ، اِل می پرسم
در میان همه یِ پاسخ ها...
چند نفر خارجکی می آیند از همه جا:
از یمن،از مالزی ،از انگلیس....من زبانم خوب نیس !
سه و نیم !!
تاپ ترین نمره ی من در همه عمرم بوده ست!
زین سبب می گویم : فارسی پلیز ! فارسی پلیز!
مادرم جیغ می زند: ناخلف !
گوسفندان همه از گشنگی بع بع می کنند !
بچه های مردم..
باغ را شخم می زنند! لت می کنند! کرت می کنند ...
تو برا م چت می کنی ؟!
تیلیفون را برایم قطع می کنی ؟!..
"مَلیگو " را برایم "کَت" می کنی؟!!
آآآآآآخ !!
... سر من می سوزد !
لنگه کفشی سنگین ؟؟!
با تا پاله .... سرگین ؟!
جمله ای می گویم همه اش هذیان است....
آخرین حرف دلم: آی بابای !
خارجی ها به جوابم گویند ...
سی یو لِی تِر ! با بای !
قلاقیچه ، شماره هشتم